امشب زمان زیادی از آن شب آرام فاصله دارد، زیرا مه بر فراز برلین بارانی برای اجرای این نمایش نگرانکنندهتر و تامل برانگیزتر در فولکسبوهن نمادین شهر آویزان است.
این پیرمرد 76 ساله با آزمایش غریبه نیست، به عنوان بخشی از مکاتبات استفان کراسنیانسکی و مجموعه ساند واک سیمون مرلی ظاهر می شود.
در پسزمینهای از تصاویر پیشبینیشده توسط پدرو مایا، Soundwalk Collective و Smith با هم ترکیب میشوند تا سیاره و محیط زیست ما را تداعی کنند، از جمله آسیب به حیات دریایی و بشریت. آنها با قطعه ای تکان دهنده شروع می شوند که شامل ضبط های صحرایی کراسنیانسکی از جنگل سرخ رادیواکتیو چورنوبیل و فیلمی چشمگیر از رومن کلیمچوک است. اسمیت با تعجب زیر یک نورافکن میخواند: «نه یک موجود زنده، بلکه صدای وزوز مگسهاست».
بعداً، کلیپهایی از فیلم انجیل به روایت سنت متی، فیلمساز قرن بیستم، پیر پائولو پازولینی در سال 1964، از بالای صحنه پخش میشود، زیرا اسمیت، از طریق سخنان و سخنانش، کل گروه را که در گذشته با فیلیپ گلس، شارلوت گینزبورگ کار کردهاند، هدایت میکند. و نان گلدین
آندری روبلف، نقاش قرن پانزدهمی روسی، که توسط کلیسای ارتدکس روسیه در سال 1988 قدیس شد، الهام بخش یک قطعه بلند خوانده شده است. این اسمیت در بهترین حالت خلسه مانند خود است و این جمله را تکرار می کند: “شما زنگ می زنید، من نمادها را نقاشی می کنم”. سهم شاعرانه ترانه سرای خواننده در این جمع را نمی توان نادیده گرفت. سرعت بالا میرود و انرژی شاعران بیت را برمیانگیزد و با بالا رفتن ضربان در دقیقه، تکانها و تکانهای پذیرفتهشده در صندلیهای قرمز مخملی سالن نمایش وجود دارد.
اسمیت سپس اجازه میدهد که آهنگسرایی خودش را وارد کند و اجرا را با Wing ظریف از Gone Again در سال 1996 به پایان رساند. با اشاره به باران و اقیانوس، با توجه به لحن محیطی شب، یک تناسب طبیعی است.
اسمیت پس از گرفتن تعظیم چیزی جز پراکندگی صفحات فیلمنامه سفید پاره شده در سطح صحنه باقی نمی گذارد.
روز بعد، او در سراسر شهر در Neue Nationalgalerie در برلین است و آهنگهای آشناتری را برای جمعی از دوستداران هنر مدرن میخواند و میخواند و آثار مونیکا بونویسینی زمینه را فراهم میکند. و، بله، هنوز هم باران می بارد.
PIC: @chris.everything.now